پیش شروع دفترچه مرگ






قلعه ي خون آشام

محلي براي خوش گذراني و تفريح خون آشامان دنيا......

                                                                                                                 به نام خدا

 

آب از موهای سیاهش می چکید.در چشمان قهوه ای اش برق پیروزی دیده می شد.لبخندی حاکی از پیروزی بر لب داشت.

ونسس ژرناته ژرمن وحشت زده به او خیره شده بود.می دانست بالاخره این روز فرا خواهد رسید و حالا او با چشمانی وحشت زده و دستانی که خون خالص از آن ها می چکید رو به روی جسد خانواده اش ایستاده بود.می دانست اینجا آخر خط است و عاقبت او هم مانند اعضای خانواده اش خواهد بود.نمی توانست آن صحنه را فراموش کند و حالا نوبت او بود.

ژوزفین فالن در حالی که تفنگ نقره ای اش را به سمت ونسس گرفته بود گفت:((

- دیگر به آخر خط رسیدی؛کوچولو.حق انتخاب داری.یا خودت یک آتش روشن می کنی و خودت را می سوزانی یا من با این تفنگ تو را راهی آن دنیا می کنم.

ونسس ساعتی را که مادرش به او داده بود در دستش فشرد.می دانست چاره ای ندارد.زمان مرگش فرا رسیده بود.برای آخرین بار به جسد مادرش خیره شد و لحظه ای بعد صدای سه شلیک پی در پی و گوشخراش در محوطه پیچیدو لحظه ای بعد تنها صدایی که شنیده می شد صدای قطرات تگرگ مانند باران بود که به برگ های درختان کاخ اطراف می ریخت.

ژوزفین فالن در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت:(( تمام شد.آخرین بازمانده نسل خون آشام ها هم نابود شد.)) اما ای کاش می دانست هنوز هیچ چیز تمام نشده است.......


نظرات شما عزیزان:

آرش
ساعت7:32---15 تير 1393
اینم عالیه مرسی
GOLD VAMPIRE : مرسي


raven
ساعت1:40---14 تير 1393
عالیییییی....بیشتر ازش بذار دوستی...ممنون که میخوای زودتر بذاری ولی لطفا تو هر پست متنتو طولانی تر کن
VAMPIRE GIRL: خوشحالم كه خوشت اومده.
VAMPIRE GIRL: چشششممم


pj
ساعت23:31---13 تير 1393
خب ی لحظه بیا تو وب من بنویس

pj
ساعت23:15---13 تير 1393
من نمیتونم هیچی توش بنویسم
دیگه مشکل من نی


pj
ساعت22:59---13 تير 1393
خب ی چیزی تو جعبه ی پیامت بنویس

pj
ساعت22:42---13 تير 1393
نمیشه خودت ی بار ی چیز توش بنویس
پاسخ: نوشتم كوري مگه!


pj
ساعت21:57---13 تير 1393
تو جعبه ی تو نمیشه حرف زد بیا تو جعبه ی من
GOLD VAMPIRE : چرت نگو


pj
ساعت2:06---13 تير 1393
قشنگ بود . مرسی .

لوچیاآنا
ساعت23:31---12 تير 1393
سلام

عالی بود



منتظرم بدونم داستان واقعی چیه؟
VAMPIRE GIRL: اينم جزو داستان واقعي محسوب ميشه،ولي يه مقدمه اي براي شروع داستانه كه بعدا به كار مياد. ممنون مرسي اگه طرفدار داشته باشه قسمت اولو زود ميزارم:x:x:x:x:x


کیمیا بلوم و مریم استلا و مهدیس فلورا
ساعت21:06---12 تير 1393
wowخیلی عالی بود انتظار ادامه هستیم
GOLD VAMPIRE: ممنون:):):):):):)


ملکه ی خون
ساعت20:23---12 تير 1393
خیلی خوب بود منتظر ادامش هستم
VAMPIRE GIRL: ممنون :):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: دفترچه مرگ ( داستان خودم) ، ،


برچسبها:
نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت 18:29 توسط GOLD VAMPIRE|



      قالب ساز آنلاین